7 ماه شدی مهربد آقا
مهربد عزیزم الان که مینوسیم تو 7 ماهته. بابات یک هفته در میان میره شیراز و من هم تا 5 بار باید برم فیروز اباد روزگار سختی دارم از اینکه باید تنهات بذارم بذاراز خودت بگم از سرتق بازیات از اینکه هر چقدر تلاش میکنم چهاردست و پا نمیری نمیدونم چرا؟ هیچ علاقه ای به دندون در اوردن هم نداری- همه را گذاشتی سرکار تازه کلی تلاش کردم و جون کندم توی آشپزخونه یکمی لپ داشته باشی و تپل شی شبها هنوز توی خواب شیر میخوری وسط من و بابا میخوابی عاشق بابا مرتضی هستی و من خیلی دوست دارم مثل بابات بشی آخه تنها انگیزه من واسه داشتن نی نی این بود که یه آدم خوب به آدمهای دنیا اضافه بشه و تعداد آدمهای بد کم بشه راستی مهربدم ...
نویسنده :
مرتضی عشاق
21:32