7 ماه شدی مهربد آقا
مهربد عزیزم الان که مینوسیم تو 7 ماهته. بابات یک هفته در میان میره شیراز و من هم تا 5 بار باید برم فیروز اباد
روزگار سختی دارم از اینکه باید تنهات بذارم
بذاراز خودت بگم از سرتق بازیات از اینکه هر چقدر تلاش میکنم چهاردست و پا نمیری نمیدونم چرا؟
هیچ علاقه ای به دندون در اوردن هم نداری- همه را گذاشتی سرکار
تازه کلی تلاش کردم و جون کندم توی آشپزخونه یکمی لپ داشته باشی و تپل شی
شبها هنوز توی خواب شیر میخوری وسط من و بابا میخوابی
عاشق بابا مرتضی هستی و من خیلی دوست دارم مثل بابات بشی
آخه تنها انگیزه من واسه داشتن نی نی این بود که یه آدم خوب به آدمهای دنیا اضافه بشه و تعداد آدمهای بد کم بشه
راستی مهربدم با مامان بزرگ شیرین قهرم اونم بخاطر بی محبتی که به تو داشتن
دوستت دارم پسرم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی